بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

تو دختري يا پسري

فوت دایی امین مامان

متاسفانه 16 اذر دایی امین عزیزم به خاطر سرطان ریه فوت کرد و هممون رو داغ دار کرد امیدوارم خدا به هممون علی الخصون مامانی و دایی ها و خاله و از همه مهمتر زنداییم و پسرای گلش و دختر دایی بدری صبر بده حیف شد خیلی حیف راستی  توی اون مدت مجبور شدم دو بار تنهات بذارم یه باروقتی رفتم همدان واسه عیادت دایی و بار دوم هم واسه مراسم هفت بار اول تو با بابایی خونه موندین وبابابیی هم از چند تا از دوستاشون خواسته بودن که بیان خونمون وخلاصه همه بسیج شده بودن تا به دخمل نازنینم بد نگذره . دفعه دوم هم خونه مامانی موندین پیش دایی عباس و دایی فرهاد عاشقتم ارزومه به همه ارزوهای قشنگت برسی در پناه خدا ...
20 بهمن 1392

یاداشت شبانه

سلام سلام دخملکم عزیز دردونه من این روزا خیلی خیلی شیرین زبونی میکنی و حسابی دلبری 5بهمن تولد تولد رهام جونم بود عمه قربونش بره در اولین دیدار عکساشو از دایی احمد میگیرم و میذارمشون واست چند روز پیش رفتیم خونه مادر جون و حسابی با دایی عباس و دایی فرهاد و دایی علی بازی کردی و منم تونستم یه خورده خرید کنم اخه عزیزم منو تو و بابایی دور از بقیه فامیل هستیم و این هممون رو کمی اذیت میکنه مخصوصا تو رو که همبازی نداری بعد از خونه مادر جون رفتیم خونه عمو مهدی و اونجا هم کلی با ابولفضل و محمد طاهای وروجک بازی کردی و البته یه اتفاق بدی هم افتاد که خدا رو شکر به خیر گذشت تو طبق معمول که شیطونی میکردی از ده دوازده تا پله پرت شدی پایین که فقط خو...
20 بهمن 1392
1